1.بعد از ۲۴ ساعت پنل مدیریت رو که باز کردم دوازده تا ستارهی روشن دیدم.چقد خوبه آدمها اینجا هستن هنوز و چراغ وبلاگها روشنه.هرچند گاهی کم و بی فروغ ولی بنظرم آدمایی که تو این نقطه از دنیا هستند با عشق مینویسند و برای دلشون مینویسند.
2.حذف شد.
3. به قول بچههای بی ادب "فلان ِ آهنگ ِ یار یار ِ امید حاجیلو رو درآوردیم " بس که گذاشتیم و گوش دادیم.یکی از فانتزیهای من همیشه این بوده که با دخترکان لباس ست (ترجیحا دامن کوتاه😁) بپوشیم و سه تایی به صورت هماهنگ و درست و حسابی قر بدیم و برقصیم! ولی خوب من خیلی بی استعدادم تو این زمینه و هیچی بلد نیستم.ولی دوست دارم یاد بگیرم ^_^
4.امشب میخوام کارهایی که باید فردا انجام بشن رو لیست کنم و دقیق بنویسمشون.این کار باعث میشه آشفتگی ذهنم کمتر بشه و بدونم میخوام چیکار کنم و وقت کمتری تلف بشه.همین کارهای معمولی و روتینها.نه صرفا برنامهها و اهداف بلند مدت و طولانی.اونا رو اصلا نمیتونم تمرکز کنم و بنویسم.اعصابم خورد میشه وقتی میبینم خیلی چیزها دست من نیست.ترجیح میدم همینجوری پیش برم تا ببینیم چی میشه!
5.دیشب و دیروز و امروز کلی بارون اومد و هوا ابری و خنک و بهاری بود.تو حیاط نشستم و غروب جمعه رو سپری میکنیم در حالی که فک میکنم همین داشتن حیاط دل باز و زیبا و خونهای که مال خودت باشه چیزایی بود که قبلا راحت از کنارش رد میشدم و الان تو این روزها چقدر بیشتر به چشم میاد!