با آب و تاب تعریف میکنه که مامان! بچه رئیس مواد سرّی شو گذاشته بود زیر بالشتش که تیمتمپلتون نبیندش بعد تیمتمپلتون قایمکی از زیر بالشتش برش داشت بعد گذاشتتش تو کیف ننجونش.بعد ننجونش رفت اونجایی که مادربزرگا میرن اونجا نوشیدنی میخورن!بعد اونجا شعرِ (با ریتم میخونه):اینقدر نگو مریضم من دارم اشک میریزم رو براشون گذاشت و...این تعریفها ادامه داره.(سرلیست کارتونای مورد علاقه شون بچه رییس و باب اسفنجیه).ولی اینقد خوشمزه میگه که آدم خسته نمیشه.
امشب "کوچولو میخواد بخوابه"رو گذاشتم و سه تایی کنار هم خوابیدیم و چشماشون کم کم بسته شد.
کوچولو میخاد بخوابه،کوچولو تو رختخوابه،
گاهی کر و کر میخنده
گاهی چشماشو میبنده
گاهی چشماشو میبنده
اما هنوز بیداره هنوز چشم انتظاره،
منتظره باباش بیاد،کوچولو حالا باباشو میخواد...
امروز فیلم رگ خواب رو دیدم و دوستش داشتم.بازی لیلا حاتمیعالی بود.چقدر از این زنها و دخترها زیاده دوروبرمون متاسفانه.
+اینجا نمینویسم که روزهای اواخر دی و اوایل بهمن ۹۸ روزهای خوبی نبود.که بعدا که اینجا رو خوندم یادم نیاد چقدر خودم رو اذیت کردم و چقدر از همه چیزهایی که میخواستم دور شدم و چقدر همه چیز دوباره تکرار شد و تکرار شد و تکرار و من هیچ کاری نکردم جز نگاه!