loading...

اینجا بدون من

مرا هزار امید است و هر هزار تویی!

بازدید : 1194
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 2:17
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اینجا بدون من

از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه‌ی امن و آروم خودمون، دومی‌رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته‌‌ان‌و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی‌چیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری،

دلم گرفت‌‌‌ای دوست، هوای گریه با من...

بازدید : 1194
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 21:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اینجا بدون من

از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه‌ی امن و آروم خودمون، دومی‌رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته‌‌ان‌و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی‌چیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری،

دلم گرفت‌‌‌ای دوست، هوای گریه با من...

بازدید : 1194
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 21:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اینجا بدون من

از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه‌ی امن و آروم خودمون، دومی‌رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته‌‌ان‌و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی‌چیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری،

دلم گرفت‌‌‌ای دوست، هوای گریه با من...

بازدید : 1194
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 21:48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اینجا بدون من

از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه‌ی امن و آروم خودمون، دومی‌رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته‌‌ان‌و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی‌چیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری،

دلم گرفت‌‌‌ای دوست، هوای گریه با من...

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 145
  • بازدید سال : 599
  • بازدید کلی : 13800
  • کدهای اختصاصی