بازم دور شدم از اینجا و از نوشتن چون خبرهای خوبی نبود و حال خوبی نبود برای نوشتن.از امروز میخوام یه مدت روزانه نویسی داشته باشم برای عوض شدن فضا و بهتر شدن حالم و با عرض معذرت از دوستای خوبم کامنتها رو میبندم.
امروز بهتر از روزهای قبل بود.به دلیل کارهایی که دیروز انجام دادم برای خودم.با میم همچنان سر سنگین هستیم.برنامه م این بود که امروز اتاق بچهها رو تمیز کنم.ولی از صبح اینکارا رو انجام دادم.جمع و جور و صبحانه با دخترها.کارهای بهداشتیشون.کمک به موطلایی که مشقاشو بنویسه.درست کردن بادبادک برای رفتن تو حیاط و بستن پشت دوچرخه شون(از صبح باد شدیدی میاد).میان وعده شون!!! تصمیم برای نهار و شستن لباسها و هنوز معلوم نیست کی برسم به اتاق.
کنار اومدن با بعضی چیزها خیلی سخته.باید بپذیری و قبول کنی که این زندگی توئه و این چالشها هم توش هست و خواهد بود احتمالا و دیگه در مواجههای بعدی کمتر خودت رو عذاب بدی.من الان در این مرحله هستم.قبول کردمشون ولی هربار در مواجهه باهاشون بازم کم میارم.من و میم تو این سالها خیلی تغییر کردیم و جفتمون تو بیشتر زمینهها متعادل تر شدیم.ولی بازم چیزهایی هست که...
موطلایی این هفته تعطیل بوده و همچنان هم ادامه داره تعطیلات.نمیدونم چرا این ترسی که افتاده به جون همه از بیماری رو من ندارم.شاید چون یه بی خیالی خاصی در من موج میزنه تو این زمینهها(😁).البته این به این معنی نیست که رعایت نکنیم.
دارم یکی از آلبومهای قدیمیمعین (پرواز) رو گوش میدم و هم خوانی میکنم.
باد و خاک شدید مهمون ناخوندهی هر سال دم عیده ماست!