1.بعد از ۲۴ ساعت پنل مدیریت رو که باز کردم دوازده تا ستارهی روشن دیدم.چقد خوبه آدمها اینجا هستن هنوز و چراغ وبلاگها روشنه.هرچند گاهی کم و بی فروغ ولی بنظرم آدمایی که تو این نقطه از دنیا هستند با عشق مینویسند و برای دلشون مینویسند.
ابد در پیش داریم!1.ما هم مثل بقیه این روزها رو میگذرونیم،به امید تموم شدن خبرهای بد و به امید،شنیدن بوی بهبود ز اوضاع جهان(: بازی میکنیم.مشق مینویسیم.فیلم سینماییهای شبکهی پویا رو هر روز میبینن.با گوشی بازی میکنن(مجبوریم آقا مجبور😊).شبا با هم آنشرلی میبینیم.کتاب میخونیم.بازی میکنیم.آشپزی میکنیم.اونا بهم میریزن و من پشت سرشون جمع میکنم و این چرخه ادامه داره...
قدرت نرم و پیامکی که دست به دست شدمیم از امروز شیفت عصره.صبح ساعت هفت با موطلایی بیدار شدن و صبحانه خوردن.اومدم تو اتاق خوابیدم با پس زمینه صداشون که با هم صحبت میکردن.بعدم خانوم کوچولو بیدار شد و سروصداهاشون بیشتر شد.هشت و نیم بعد از یه چرت دلچسب از اتاق تاریک اومدم بیرون در حالی که نور و روشنایی همه جا رو پر کرده بود و بوی زندگی میاومد.
خدایا هر روز بیشتر هدایتم کن و برای همه اونایی که تو رو از یاد بردن هدایت بیشتری بفرستامروز از صبح افتادن رو دور نق نق و غر که همه بازیها تکراری شدن دیگه چیکار کنیم، خسته شدیم از حیاط رفتن.تو بیا با ما بازی کن.بیا فلان کار رو بکنیم بیا کیک بپزیم و غیره.این یک هفته انواع بازیها رو امتحان کردن و همه چیز یکنواخت شده دیگه.فردا هم احتمالا مدرسهها باز هستن و نمیدونیم که باید چیکار کنیم.بفرستیم دخترک رو یا نه.دیگه اعتمادی به هیچکدوم از حرفاشون نیست و وقتی میگن سلامتی و جون تک تک بچههاتون برای ما مهم است، اتفاقا همون جاییه که باید ترسید!
پاورپوینت بررسی معماری برج پیرعلمدار دامغان.بازم دور شدم از اینجا و از نوشتن چون خبرهای خوبی نبود و حال خوبی نبود برای نوشتن.از امروز میخوام یه مدت روزانه نویسی داشته باشم برای عوض شدن فضا و بهتر شدن حالم و با عرض معذرت از دوستای خوبم کامنتها رو میبندم.
طرح استعدادیابی وخلاقیت ویژه کودک ونوجوانتوجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
طرز تهیه شامی نخودچیاز صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونهی امن و آروم خودمون، دومیرو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خستهانو میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمیچیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...
کیخسرو - داستان فروداز صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونهی امن و آروم خودمون، دومیرو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خستهانو میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمیچیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...
صد و هشتاد و دواز صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونهی امن و آروم خودمون، دومیرو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خستهانو میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمیچیزی ببینم یا کتابی بخونم تا ۱۱ که میم میاد و یه جوری حال و هوام عوض بشه...
صد و هشتاد و یکامروز صبح انگار از دنده چپ پا شده بودم.کلافه بودم و بی حوصله و عصبی.بالای لبم هم دو سه روزه تبخال زده خیلی ناجور.تا ظهر رو به بطالت گذروندم و فکر و خیال و بعد رفتیم خونه مامانم.اونجا هم کلی عکس و فیلم قدیمیدیدیم و فضا خیلی دلگیر بود.بچهها همونجا موندن و من اومدم خونه.میم تازه اومده بود.
از بیانیه گام دوم انقلابتعداد صفحات : 1